|
پنج شنبه 17 شهريور 1390برچسب::هترین داستان های جدید , جدیدترین داستان های , داستان داستان بسیار زیبا , داستان , داستان مترسک , داستان های , داستان های آموزنده جدید , داستان های اموزنده جدید , داستان های بسیار زیبا , داستان های پر معنی , داستان های کوتاه جدید, R, :: 13:44 :: نويسنده : reyhane
چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, :: 20:59 :: نويسنده : reyhane
گفتی چشم هارا باید شست٬شستم ولی... گفتی زیر باران باید رفت٬رفتم ولی... او نه چشم های خیس و شسته ام را ٬ نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید... فقط در زیر باران با طعنه ای خندید و گفت: دیوانه ی باران زده ! سهراب سپهری مترسک ناز می کند روزی از مترسکی پرسیدم : ”لابد از ایستادن در این دشت خلوت , خسته شده ای؟” گفت : ”لذت ِ ترساندن عمیق و پایدار است , من از آن خسته نمی شوم” درنگی کردم و گفتم :”آری چنین است ؛ چونکه من نیز چنین لذتی را چشیده ام” و او گفت :” تنها کسانیکه تنشان از کاه پر شده باشد این لذت را میشناسند” و من ندانستم که منظور او ستایش از من …بود یا تحقیر؟ یک سال گذشت ودر این مدت مترسک فیلسوف شد. هنگامیکه باز از کنار او میگذشتم دو کلاغ را دیدم که زیر کلاهش لانه میساخت..
چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, :: 2:35 :: نويسنده : reyhane
قبل از هر چیز برایت آرزو می کنم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهاییت کوتاه باشد، و پس از تنهاییت، نفرت از کسی نیابی،
ادامه مطلب ...
چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, :: 2:31 :: نويسنده : reyhane
دوستی مانند استاد کهنه است.قدمت تاریخ ، آن را قیمتی می کند. گوته
چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, :: 2:23 :: نويسنده : reyhane
معرفت را باید از کفش ها یاد بگیریم که هیچ گاه بدون هم جایی نمی روند. شیمی نخوانده ام اما می دانم اگر مولکول های اکسیژن تو هیدروژن من ترکیب نشود آب محبت به وجود نمی آید . کلاغ و طوطی هر دو زشت آفریده شدندطوطی شکایت کرد وخدا آن را کرد ولی کلاغ گفت:هر چه از دوست رسد زیباست.ونتیجه آن شد که می بینید طوطی همیشه در قفس و کلاغ همیشه آزاد.
چهار شنبه 16 شهريور 1390برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : reyhane
گفتند ستاره را نمی توان چید ... و آنان که باور کردند ... برای چیدن ستاره ... حتی دستی دراز نکردند ... اما باور کن ... که من به سوی زیباترین و دورترین ستاره ... دست دراز کردم ... و هر چند دستانم تهی ماند ... اما چشمانم لبریز ستاره شد
دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 17:54 :: نويسنده : reyhane
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید.
موعد عروسی فرا رسید. ادامه مطلب ... می آیی عاشق می کنی
بگفتی که دوستم نداری! به اندازه ی تمام قطره های بارانی.. که بر صورتت می ریزد و من نیز دوستت دارم بدون توجه به چتری که…. بر روی سرت گرفتی
می گفتی که طراوت باران من را به خاطرت می آورد،
چندین نامه نوشته ام،
دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : reyhane
wait for the guy who kisses your forehead
در انتظار کسی باش که مایل باشد پیشانی تو را ببوسد[حمایتگر تو باشد] who wants to show you off to world when you are in your sweats کسی که مایل باشد حتی در زمانی که درساده ترین لباس هستی تورا به دنیا نشان دهد who holds your hand in front of his friends کسی که دست تو را در مقابل دوستانش در دست بگیرد wait for the one who is constantly reminding you how much he cares about you and how lucky he is to have you در انتظار کسی باش که بی وقفه به یاد توبیاورد که تا چه اندازه برایش مهم هستی و نگران توست و چه قدر خوشبخت است که تو را در کنارش دارد wait for the one who turns to his friends and says that’s her در انتظار کسی باش که زمانی که تو را می بیند به دوستانش بگوید اون خودشه
دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 14:27 :: نويسنده : reyhane
انسان نجوا کرد :خدایا با من حرف بزن . مرغ دریایی آواز خواند انسان نشنید , سپس انسان فریاد زد : خدایا با من حرف بزن , رعد در آسمان پیچید اما انسان گوش نداد . انسان نگاهی به اطرافش کرد و گفت : خدایا بگذار ببینمت . ستاره ای درخشید اما انسان توجه نکرد . انسان فریاد زد :خدایا به من معجزه ای نشان بده , ویک زندگی متولد شد اما انسان نفهمید . انسان بانا امیدی گریست , خدایا با من در ارتباط باش , بگذار بدانم اینجایی , بنابراین خدا پایین آمد و انسان را لمس کرد , ولی انسان پروانه را کنار زد و رفت...
دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 14:9 :: نويسنده : reyhane
پیش از آن که سقراط را محاکمه کنند، از وی پرسیدند: بزرگ ترین آرزویی که در دل داری چیست؟وی پاسخ داد: بزرگ ترین آرزوی من این است که به بالاترین مکان در آتن صعود کنم و با صدای بلند به مردم بگویم: ای رفقا! چرا با این حرص و ولع بهترین و عزیزترین سال های عمر خود را به جمع آوری ثروت می گذرانید، در حالی که آن گونه که باید و شاید در تعلیم و تربیت اطفالتان که مجبور هستید روزی ثروت خود را برای آنان باقی گذارید همت نمی گمارید؟ نکته و طنز
دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 13:56 :: نويسنده : reyhane
حکایت جالب و آموزنده بهلول ادامه مطلب ...
دو شنبه 14 شهريور 1390برچسب:, :: 13:17 :: نويسنده : reyhane
نکاتی بسیار قابل تامل درباره فقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر
|