سیب
دنیای زیبایی ....
به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم لحظاتی شاد و خندان در این وبلاگ سپری کنید.نظر شما مایه دلگرمی ماست
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
◄ΣΞΣ♥мλη☻,Кн☺Ð₪Σ♥ΣΞΣ►
شعــرهــای عاشــقانــه
زنگ تفریح
هرچی که برام جالب باشه ...
فقط به خاطر تو عشق من
دختران افتاب
ღ ღ ღ جاده ها در انـــتظـــــارنـــدـ ... ღ ღ ღ
رمان وشعر
اولین وبلاگ رسمی بانوان سینما
2
جووور وا جووور
عاشقانه
forum
wwW.sardesgin.loxblog.com
پی سی دانلود
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دنیا .... و آدرس reyhanr.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 41
بازدید ماه : 99
بازدید کل : 84297
تعداد مطالب : 77
تعداد نظرات : 35
تعداد آنلاین : 1

موضوعات
عکس

نويسندگان
reyhane

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
شنبه 12 شهريور 1390برچسب:عاشقانه, :: 12:42 :: نويسنده : reyhane

 

 

 

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری هفتم www.pichak.net كليك كنيد

 
 
 
 
حمید مصدق

 

 

 

تو به من خندیدی و نمی دانستی

 


من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 

 

 

 

 

 

 

 

 

" جواب زیبای فروغ فرخ زاد به حمید مصدق"


من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت ...

 

 

 

و از اونا جالب تر جوابیه یک شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تا شاعر است که گفته:

 

 

دخترک خندید و

پسرک ماتش برد !

که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده

باغبان از پی او تند دوید

به خیالش می خواست،

حرمت باغچه و دختر کم سالش را

از پسر پس گیرد !

غضب آلود به او غیظی کرد !

این وسط من بودم،

سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم

من که پیغمبر عشقی معصوم،

بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق

 

و لب و دندان ِ

 

تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم

 

و به خاک افتادم

 

چون رسولی ناکام !

 

هر دو را بغض ربود...

 

دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:

 

" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "

 

 

پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:

 

" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "

سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !

عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !

جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،

همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:

این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: